مسابقه ای با  موضوع. دفاع مقدس  برگزار شد و در عین ناباوری  یک دانش اموز 12 ساله از گیلان و شهر رشت ، طی یک ساعت و نیم  به هیآت داوران مسابقه داستان نویسی خلاق در تهران ، یک رمان عاشقانه تحویل داد  با رعایت اصول نویسندگی و پیرنگ اصلی  و حتی شخصیت های پویا ، ایستا ، فرعی ، قهرمان ، همراستا ، ضد قهرمان و . مشخص کرده بود . و توجیحشم ایم بود که شخصیت اصلی رمان  در خط مقدم جنگ با عراق  بوده و حتی اسیر هم شده   ولی مشکل  اینجا بود که هفته دفاع مقدس و حماسه  هفت سال جنگ تحمیلی و.  یک رمان عاشقانه  در سطح کشوری  از یک بچه ی 12 ساله ، اول شد و ما هفت تا داور  مسابقه رو تا مرز اخراج و تعهدنامه کتبی کشوند.

 

اگر یادتان باشد دهه های هفتاد و هشتاد را از طرف مدرسه به مسابقات گوناگون میبردند ،  نفاشی ، ورزشی ، قرائت قرآن ، حفظ قرآن و مسابقات داستان نویسی  و غیره.  در سال 1380  طبق همیشه مسابقات از سطح مدارس شروع و به ناحیه  آموزش پرورش  رسید و از هر شهر  دو نفر به مسابقات داستان نویسی  در سطح اموزش پرورش کل استان رسیدن و در نهایت برترین های هر حوزه ،ناحیه و استان و شهر و شهرستان  رو با هم جمع  کردند تا  در تهران مسابقات داستان نویسی خلاق  بمناسبت و محوریت  جنگ دفاع مقدس  و  حماسه آفرینی های  عاشقان ابا عبدلله الحسین  و  اینجور  افکار  رغابت بین 117 تا  دانش آموز برگزار بشه. درحالیکه اکثر  شرکت کننده. ها دبیرستانی و هفده ساله بودن ،یه  پسر  کوچولو و شاداب با موههای بیش از معمول و  دخترونه  بلند  به رنگ  خرمایی  چشمای عسلی و رنگ  ابرو  و مژه های بلندی  بور  و  پرپشت  که انگار ریمل زده باشن و یاکه مژه مصنوعی گذاشته باشند  با  دوازده سال سن هم شرکت داشت ، چون در سطح استان خودش اول شده بود  به این مرحله  رسیده بود ،  و قبل از  اغاز  برگزاری. مسابقه   من که بعنوان  ناظر و محافظ  برگزاری  مسابقه بودم.  از دیدنش  متعجب شدم و رفتم ته امفی تئاتر مطهری  در اموزش پرورش منطقه دو تهران  و ازش پرسیدم ؛ 

 پسرجون. تو چند سالته مگه؟  این مسابقه در سطح کشوری برگزار میشه، خونه ی خاله نیست که سرتو انداختی پایین و واسه خودت اومدی اینجا نشستی  

اون با حالتی که سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره با قدرت بیان بیش از حد بالا و لحن  صحبتی شکیل و سنجیده و با ادبانه  گفت؛ 

  سلام از بنده ست که هرچقدرم بزرگ باشم باز کوچیکه شما هستم  خاله.  من شهروز براری صیقلانی  از شهر باران های نقره ای هستم سوم دبیرستانم ،رشته ی منم ریاضی فیزیک هست،  توی کنکور آزمایشی هم  رتبه  دو رقمی  آوردم  .  ولی حقیقتش  اینه که فرمایشتون متینه و کاملا حق با شماست. چون  هم سن و سالهای من  الان کلاس  پنجم  یا ششم هستن ، نهایتن  شاید هفتم باشند  ،  ولی من  جهشی خوندم . 

ازش پرسیدم ؛  چطوری تا این مرحله بالا اومدی ؟  سهمیه خانواده ایثارگرانی؟ جانبازان ، یا خانوار شهدا؟ 

گفت؛  سهمیه اینایی که گفتید رو من بلد نیستم چی هستند  ولی  در کل خودم مرحله ب مرحله تا اینجا رسیدم . 

ازش پرسیدم ؛  پدر یا مادرت  آموزش پرورشی هستند؟   

گفت؛  نه . پدر مهندس معادن زیر زمینی و زمین شناسه  و مادرمم فقط توی خونه راه میره قُر قُر میزنه. و پارچه میخره  میندازه توی کمد . 

بعد یواشکی پرسیدش ازم ؛  خاله موضوع مسابقه چیه؟  میشه یکم راهنمایی بکنید ؟  

به شوخی گفتم بهش  راجع به  پسربچه هایی هست که موههاشون روی شونه هاشون ریخته       خندید. خخخ

  


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : مسابقه ,مسابقات ,نویسی ,رمان ,داستان ,مرحله ,داستان نویسی ,مسابقات داستان ,دفاع مقدس ,اموزش پرورش ,نویسی خلاق ,مسابقات داستان نویسی
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تکنولوژی های آب قدح ghadah.blog.ir نيلگون دکور Tina ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ حقیقت faster مشاوره تخصصی آرایشی برای شما بیگ کلاپ Shailesh